
(وقتی برای توبه سماجت نداشتم دیدی برای گریه لیاقت نداشتم)۲ یک قطره اشک قهر خدارا کند خموش اما من اشک توبه ز غفلت نداشتم احیا هم آمد و منِ بیچاره باز هم گفتم برای وصل تو فرصت نداشتم افسوس که هرآنچه به تو قول دادم عهدم شکستمو به تو حرمت نذاشتم گاهی که حد شر رهایت نکردم با عرض معذرت ز تو طاعت نداشتم اصلا پی امام زمانم نرفتم در جمکران به جز دو سه حاجت نداشتم آقا چه شد که تشنهی رویت نبودم من را ببخش قصد جسارت نداشتم این آمد و شد از چه به جایی نمیرسد یک دم نظر به نور امامت نداشتم هرچه گناه کردهام، آقام دیدهاست از محضرش چگونه خجالت نداشتهام والله، با امام نکردهام مخالفت توفیق درک شاه ولایت نداشتهام این درد من فقط به نجف خوب میشود چندیاست که اذن زیارت نداشتهام ایوان طلا پناه دل خسته من است از بوسه به هر ضریح که قسمت نداشتهام پایین پای شاه نجف تربت من است جایی دگر برای مسیحات نداشتهام پایین پاست جای علیاکبر حسین پایین امام، من که غرابت نداشتهام وقتی شبیه باز شکاری رسید، گفت: اینگونه تابحال مصیبت نداشتهام با من سخن بگو پسرم تا نمردهام با ابن شتاب اذن شهادت نداشتم باز آمدم به کنارت اگر علی جانِ پدر ز داغ تو قوت نداشتم عمه رسید که سوی خیمه برد مرا برخیز یابنیه که قدرت نداشتهام