سرّ خداست قصه‌ی خواهر برادری

سرّ خداست قصه‌ی خواهر برادری

[ حاج منصور ارضی ]
سرّ خداست قصه‌ی خواهر برادری
پر ماجراست قصه‌ی خواهر برادری

دانی کجاست قصه‌ی خواهر برادری؟ 
در کربلاست قصه‌ی خواهر برادری

شد بر حسین، زینب اگر بی‌قرارتر
کلثوم بود، بهرِ غمش ناله دارتر

او جانشینِ دومِ زهرای اطهر است
چون زینب آتشین، نفَسِ دُخت حیدر است

او روضه‌خوان مقتل داغ برادر است
نوحه سرای قافله‌ی بانوی مضطر است

آهش نفیرِ زخمیِ گودالِ قتلگاه‌
شعرش سفیرِ حنجرِ پامالِ قتلگاه

این‌گونه کَس معینِ برادر نمی‌شود
با شعر خود رسانه‌ی لشکر نمی‌شود

مانند او، شبیه به مادر نمی‌شود
چون او کسی قرینه‌ی خواهر نمی‌شود

تنها نه خواهر است، که همراه زینب است
همراه اشک و ناله‌ی جانگاه زینب است

اول چکامه‌های غمِ کربلا از اوست
دادِ سخن به وقتِ غم و ابتلا از اوست

روح امید، بر دلِ هر مبتلا از اوست
تصویرِ نینواییِ رنج و بلا از اوست

اما بمیرم از غمِ وقتِ وداعِ یار
خواهر سرود، با دلِ پر سوز و اشک و آه

مهلاً اَخا، غریب مرو سوی کارزار
رحمی به حال زینب و این اشکِ زار زار

برگرد ای امیدِ حرم، هستیِ حرم
از آخرین وداعِ تو، غَش کرده خواهرم

بار دگر سرود ز جانش، چکامه‌ای
وقتی که دید بر سرِ یک نیزه، جامه‌ای

افتاد زیرِ پای ستوران، عمامه‌ای
هان! ای حرامیان که نوشتید نامه‌ای

رحمی کنید ای سپهِ نیزه‌دارها
شد قطعه قطعه جسمِ حسینم، سوارها

فریادِ ذوالجناح که بر خیمه‌ها رسید
خون از نوای زخمیِ کلثوم می‌چکید

وقتی که دید، رنگ ز رخساره‌ها پرید
با شعر خویش روحیه‌ی تازه می‌دمید

برگشت اسبِ خسته و بی صاحبِ حسین
خون می‌گریست، مرکبِ بی‌راکب حسین

شد آشکار شیوَن و فریاد ممکنات
لرزید عرش و فرش، ز نِسوانِ بارزات

شورِ نشور شد، ز نوای مخدرات
بینِ غبار، ریخت بهم حالِ کائنات

خیلِ مخدرات، سرازیرِ مقتَلَند
اما هنوز شمر و سنان‌ها مُعَطَّلَند

اعرابِ بادیه که به گودال ریختند
بر آن تنِ برهنه و پامال ریختند
خونِ عزیز فاطمه و آل ریختند

فریادِ یابُنَی ز گودال می‌رسید
برگرد یااُخَی ز گودال می‌رسید

نظرات