مولا، مولا، مولا حیرت آور میجنگه، داره محشر میجنگه قاسم ابن الحسن انگاری جدش داره توی خیبر میجنگه قاسم ابن الحسن بسم رب الحسن از خیمه قمر میآید کیست این ماه که حیدر به نظر میآید اینچنین که سوی میدان خطر میآید پدر ازرق شامیست که در میآید از جلال و جبروتش همه میترسیدند بعد ده سال همه روی حسن را دیدند کیه قاسم نوهی علیه، برا خودش یلیه تیغ صیقلیه، جانم قاسم ازرق رو زده، کارش رو خوب بلده ذکرش علی مدده، جانم قاسم *** ابوفاضل میباله، به وقار و این حاله قاسم ابن الحسن یاد صفین افتاده، وقتی بود سیزده ساله قاسم ابن الحسن چه هنر دارد و با اصل و نسب میجنگد مثل حیدر چه با غیض و غضب میجنگد یک تنه با همه یلهای عرب میجنگد همه گفتند که این تشنه عجب میجنگد ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است این عمامه که به سر بسته برای حسن است کیه قاسم نوهی علیه، برا خودش یلیه تیغ صیقلیه، جانم قاسم بازوشو ببین، رگ گلوشو ببین ماه روشو ببین، جانم قاسم جانم، جانم، جانم، جانم قاسم