حمد شایستهی ربّیست که نامحدود است او که هر جا که بَر آن مینگری موجود است گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد امّا بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است آخر کِبر تباهیست، گواهش این بس پشهای قاتل خودکامگیِ نمرود است دل اگر نشکند و اشک مهیّا نشود توبه و ذکر و دعا بیثمر و بیسود است آخرِ سال همه خانهتکانی کردند دل من مانده که بدجور غبارآلود است برسانید مرا زود به ایوان نجف طفل آواره کنار پدرش خشنود است بارها با مددش پا شدم از روی زمین در همه زندگیام لطف علی مشهود است کاش تا هست زمان، کربوبلایی بشوم که اجَل پشتِ سَرَم هست و زمان محدود است روزه و ذکر و مناجات بهانهست رفیق گریه بَر تشنهلبِ کربوبلا مقصود است دید زینب بدن زخمی و بیجانِ حسین تَهِ گودالِ بلا، بین سَنان مفقود است تشنهلب رفت به گودال و یقین دارم که خونِ جاری ز تَنَش بَر عطشش افزودهست گیسویَش هست معطّر به شمیم مادر شِمر بس کن، مَبَر آخر سوی آن گیسو دست