بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده تو سر و سامان به این حال پریشانم بده دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو درد دادی خب بیا این بار درمانم بده باطناً کور است چشمم که نمیبینم تو را آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده این گناه افتاده به جانم نجاتم میدهی؟ چشم پاکی مثل چشم شهیدانم بده زود میلرزد دلم وقت گناه و معصیت یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده من همیشه روزیِ اشک فراوان خواستم لطف کن در روضهها اشک فراوانم بده مرا با یک نظر اهل نظر کن مرا تا زندهام اهل سحر کن اگر هرجا که من هستم نیایی بیا من میروم زین جا گذر کن اگر با عاشقان داری ملاقات مرا نه، دوستانم را خبر کن تو که بابای جمع صالحانی برای عاصیان کار پدر کن بیا دست نوازش بر سرم کش شبی را با منِ تنها گذر کن هزاران بار دستم را گرفتی ز پا افتادهام، لطفی دگر کن کربلا، مشهد، نجف، آقا نمیدانم فقط روزیام را از همانجا که نمیدانم بده یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده با سلام روضهات بر جان ما آتش بزن السلام ای کشتهی دور از وطن، ای بیکفن ...