جوان رشید سپاهم علی جان

جوان رشید سپاهم علی جان

[ علی نجفی ]
جوان رشیدِ سپاهم، علی جان
ببین روزگار سیاهم علی جان

نمی‌بینم از داغ تو، خیمه‌ها را
(ببین رفته سوی نگاهم، علی جان) 2

آه، علی پیرم کردی
زمین‌گیرم کردی
علی برخیز از جا

آه، ببین حال بابا
مکش پا بر صحرا
علی برخیز از جا

ای اذان گوی من لب واکُن
مرده‌ام تو مرا احیا کن
روی خاکم، مرا برپا کن

(یا علی یاعلیِ اکبر...)

شده رشته رشته، تمام وجودم
شده دانه دانه، همه تار و پودم
بمیرم چگونه سرت را شکستند
که چسبیده مغز سرت بین خوودت

آه، تنت را پاشیدند
به اشکم خندیدند
ندارد داغت حدّ

آه، حسارم شد ماتم
میان نا محرم
ببین عمه آمد

نو‌بهارم شدی پاییزی
مانده از تو تنِ ناچیزی
از سرِ دست من می‌ریزی

نظرات