بین آن همهمه، میان آن هلهله ابن سعد لعین صدا زد ای حرمله پسرش را بزن جگرش را بزن وا حسینا وا حسینا... پسر مرتضی خسته دل و مضطر است کار دشوار او دفن علیاصغر است میرود در تراب همه هست رباب واحسینا وا حسینا... **** مردم شرر در باغ یاس افتاد ارباب ما به التماس افتاد اصغر من کِی به زبان آمده حرمله با تیر و کمان آمده