بیحالی اسیر بین جنجالی غریبی و تو گودالی بیحالی تنهایی تو زیر دست و پاهایی جلو چشای زهرایی تنهایی دارم میبینم از بلندی که داری چشماتو میبندی حسین ببین دارم میمیرم تا افتادی دلم رو کندی رو خاک صحرایی تنهای تنهایی افتادی افتادم جون دادی جون دادم واویلا واویلا... از خدا بیخبرا، من از حسین بیخبرم یه لباس کهنه هم نمونده از برادرم غوغا شد تن تو ارباً اربا شد سر سر تو دعوا شد غوغا شد با کینه با چکمهای که سنگینه یکی نشسته رو سینه دارم میمیرم از فراغت میسوزونه دلم رو داغت برا بریدن سرت شمر با خنجر اومده سراغت ذبیحه عطشانی قتیله عریانی صحرای محشر شد سردارم بی سر شد واویلا واویلا... غارت شد به پیکرت جسارت شد دلم پر از حرارت شد غارت شد بدتر شد تو رفتی حرف معجر شد غمم هزار برابر شد دار و ندارمونو بردن به خیمهها هجوم آوردن سر تو رو دادن به خولی ما رو به حرمله سپردن دل کندن دشواره زینب شد آواره دستامو میبندن به اشکام میخندن وای اباعبدالله وای اباعبدالله لب تشنه کشتنت وای اباعبدالله
عالی