بر سر نی سر برادر من کاش میشد جدا ز تن سر من نفسم تنگ شد، گرفت دلم آه قران بخوان برادر من کاش پای سر بریدهی تو دفن میشد به خاک پیکر من ای تشنه لب که طاقت خنجر نداشتی گویا غریب بودی و مادر نداشتی از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو ودد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا ***** دخت موسی که طور دل حرمش جان کند زندگی ز فیض دمش چشم ما و غبار زائر او دست ما و عنایت و کرمش در خیابان آستانهی او لرزه افتد فرشته بر قدمش من و مدح کریمهی عترت به خدا مدح عالم است کمش تا بگیریم مراد خویش ز وی به جواد و رصا بده قسمش عرض حاجت به دخت موسی کن آنچه خواهی از او تمنّا کن حجت بن الحسن در این حرم است سیر ماه جمال مولا کن تربت بی نشان زهرا را در دل این مزار پیدا کن گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین صید دام تو شدم عزّت و جاهم داد جان فدای کرمت حضرت صیّاد