این بار آخر است منم روبروی تو

این بار آخر است منم روبروی تو

[ حاج محمدرضا طاهری ]
این بارِ آخر است، منم روبروی تو
تو سوی من نشستی و من هم به سوی تو

کفر است، کفر اگر که بهشت آرزو کنم
وقتی نشسته زینبِ تو رو به رویِ تو

گریه امان نداد که ما دردِ دل کنیم
جان میرود ز چشم من از گفتگویِ تو

ای جانِ من مفارقت از جسم من نکن
من رو به قبله‌ام به خدا رو به روی تو

بر روی تل نشستم و دیدم که ریختن
با تیغ و سنگ و دشنه و نیزه به روی تو

در زیرِ دست و پایی و گم کرده‌ام تو را
در زیر دست و پایم و در جست و جوی تو

چیزی نمانده از تنِ تو تا بغل کنم
در بین سینه ماند فقط آرزوی تو

نظرات