اگر چه  عمر در این انتظار می‌گذرد

اگر چه عمر در این انتظار می‌گذرد

[ حاج مجتبی روشن روان ]
اگر چه عمر در این انتظار می‌گذرد
سحر می‌آید و این شام تار می‌گذرد

به لطف گوشه‌ی چشم محبت آمیزت
اگرچه سخت ولی روزگار می‌گذرد

تحملی بده مژگان چشم‌های مرا
که اشک هجر چنان آبشار می‌گذرد

همیشه محضرتان دست خالی آمدم
گدا ز کوی کریمان ندار می‌گذرد

گمان نکن که به فکر تو نیستم آقا
اگرچه عمر به دور از نگار می‌گذرد

خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم
وگرنه معصیتم از شمار می‌گذرد

مرا میان همین رهگذار دفن کنید
شنیدم که از این کوچه یار می‌گذرد

سینه‌ای دارم فقط چاک شماست
سربلندم تا سرم خاک شماست

پاکم از آلودگی‌ها تا فقط
دست من بر دامن پاک شماست

گوشه‌گیر این حریمم تا ابد
بر لبم ذکر طربناک شماست

باده‌ای دگر نمی‌افتد به ما 
مستی ما از می تاک شماست

کهکشان راه شیری لحظه‌ای ذره‌ای
در مدار نور افلاک شماست

ذره‌ی ناچیز را نوری دهید
عاشق شوریده را شوری دهید

نظرات