هفت پشتم به سر سفرهی آل حسن است
970
10
- ذاکر: سیدمهدی حسینی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام حسین (ع)
- مناسبت: شب پنجم محرم
- سال: 1403
هفت پشتم به سر سفرهی آلحسن است
که جهان ریزهخوره جاه و جلال حسن است
ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم
خون ما پس همه عمر حلال حسن است
در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد
هر که در سینه او نقش جمال حسن است
سر ما پیش خداوند شرافت دارد
که سر ما بر خاک خیال حسن است
عمر آن است که با یاد عزیزت برود
عمر عشاق فقط قال و مقال حسن است
ما گدایش شده و گردن افتادیم
که گدا هر چه کند باز وبال حسن است
سائقه بود جمل تا به خود آمد افتاد
بعد از آن کار همه شرح خسال حسن است
سال در سال حسن خرج عزا میبخشد
اول ماه محرم سر سال حسن است
رزق اشک است، خلوص است، گذشت است
ولی هر چه رزق است همه از پر شال حسن است
لحظه آخر خود روضه عاشورا خواند
گریه میکرد که این گریه مجال حسن است
با پسرهای خودش کربوبلا حاضر بود
همه گفتند که در دشت جلال حسن است
شش پسر را همگی پیشکش زینب داد
پس حلال سر این ماه حلال حسن است
او غریب است، غریب
گریهای هست اگر گریه برای حسن است
***
روضه سنگین شده و آه حسن بد حال است
فاطمه آمده، وای حسین ع
عمهاش گفت نرو، طفل ولی مینالید
جان من رفته ببین جانب او وای حسین
ازدحام است، شلوغ است، شیوخ آمده است
عمه جان نیست، چه شد، گم شده، وای حسین
رفت میدید که جمعن خودش را انداخت
تا ننگیرند از آن چشمه وضو، وای حسین
بعد دستش بدنش را سپرش ساخته بود
زود افتاد بر آن سینه به رو، وای حسین
هر که میخواست عمو را بزند، او را زد
سنگ انداخت ترک روی سبو، وای حسین
ابتدا روی تنش چند جراحت وا شد
بعد هم شد به نوک نیزه رفو، وای حسین
نیزهای خورد به پشت پسرو، رد شد از آن
زده بیرون ولی از پشت عمو، وای حسین
تا جدایش بکنند و به عمویش برسند
خم شده، شمرزده چنگ به مو
عاقبت دید جدا کردنشان ممکن نیست
حرمله آمد و زد بر دو گلو
***
حسین مظلوم بودیو
از آب فرات محروم بودیو
زنده بودیو دستاتو برید
موهاتو کشید، یا اباعبدالله
تو اون شلوغی چطور لباستو دراومد
دیدم که شمر با خنجر اومد
دیدم که شمر کافر اومد
دیدم با نیزه تنت رو از زمین بلند کرد
به حلقومت یه نیزه بند کرد
که جهان ریزهخوره جاه و جلال حسن است
ما که یک عمر فقط نان حلالش خوردیم
خون ما پس همه عمر حلال حسن است
در دل فاطمه هر لحظه مقرب باشد
هر که در سینه او نقش جمال حسن است
سر ما پیش خداوند شرافت دارد
که سر ما بر خاک خیال حسن است
عمر آن است که با یاد عزیزت برود
عمر عشاق فقط قال و مقال حسن است
ما گدایش شده و گردن افتادیم
که گدا هر چه کند باز وبال حسن است
سائقه بود جمل تا به خود آمد افتاد
بعد از آن کار همه شرح خسال حسن است
سال در سال حسن خرج عزا میبخشد
اول ماه محرم سر سال حسن است
رزق اشک است، خلوص است، گذشت است
ولی هر چه رزق است همه از پر شال حسن است
لحظه آخر خود روضه عاشورا خواند
گریه میکرد که این گریه مجال حسن است
با پسرهای خودش کربوبلا حاضر بود
همه گفتند که در دشت جلال حسن است
شش پسر را همگی پیشکش زینب داد
پس حلال سر این ماه حلال حسن است
او غریب است، غریب
گریهای هست اگر گریه برای حسن است
***
روضه سنگین شده و آه حسن بد حال است
فاطمه آمده، وای حسین ع
عمهاش گفت نرو، طفل ولی مینالید
جان من رفته ببین جانب او وای حسین
ازدحام است، شلوغ است، شیوخ آمده است
عمه جان نیست، چه شد، گم شده، وای حسین
رفت میدید که جمعن خودش را انداخت
تا ننگیرند از آن چشمه وضو، وای حسین
بعد دستش بدنش را سپرش ساخته بود
زود افتاد بر آن سینه به رو، وای حسین
هر که میخواست عمو را بزند، او را زد
سنگ انداخت ترک روی سبو، وای حسین
ابتدا روی تنش چند جراحت وا شد
بعد هم شد به نوک نیزه رفو، وای حسین
نیزهای خورد به پشت پسرو، رد شد از آن
زده بیرون ولی از پشت عمو، وای حسین
تا جدایش بکنند و به عمویش برسند
خم شده، شمرزده چنگ به مو
عاقبت دید جدا کردنشان ممکن نیست
حرمله آمد و زد بر دو گلو
***
حسین مظلوم بودیو
از آب فرات محروم بودیو
زنده بودیو دستاتو برید
موهاتو کشید، یا اباعبدالله
تو اون شلوغی چطور لباستو دراومد
دیدم که شمر با خنجر اومد
دیدم که شمر کافر اومد
دیدم با نیزه تنت رو از زمین بلند کرد
به حلقومت یه نیزه بند کرد
نظرات
نظری وجود ندارد !