اهل حرم بهجز تو ندارند حاجتی مهلًا حسین صبر نما قدر ساعتی جنّت تویی میان دو انگشت را ببند بی تو عزیزِ من چه بهشتی، چه جنّتی آسیمهسر ملائکِ منصور آمدند از بس میان آدمیان بین غربتی زیر گلوت را بده قدری ببوسمش دارم برای خنجر کهنه وصیّتی شمشیر با ارادهی تو زخم میزند دارد وگرنه پیش تو آهن ارادتی مادر خودش لباس تو را حِرز کرده است تا پارهپارهاش نکنی در حفاظتی زیر لباس پیرُهن کهنهای بپوش تا که ببردنش نکند کوفه رغبتی خوابیدهاست، ورنه رقیه نمیگذاشت با ما وداع داشته باشی به راحتی **** نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیّدالشهدا بر جدال طاقت داشت هوا زِ جور مخالف چو قیرگون گردید عزیزِ فاطمه از اسب سرنگون گردید بلندمرتبه شاهی زِ صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد **** دور و برم رو تار میبینم، اینهمه نیزهدار میبینم زینبو واسه دفعهی آخر شمر بره کنار میبینم یا عریضالکبریاء، تنگه قتلگاه من نیزهی شکسته شد، آخرین پناه من یا عظیمالجبروت، حُرمتم شکسته شد منو بد لگد زدن، دستشون که خسته شد نمونده هیچ کسی برای من دیگه توون نداره پای من تورو خدا تا وقتی من زندهام نرید به سمت خیمههای من راحمالشیخ الکبیر، داری از حالم خبر میزدن همه ولی، پیرمردها بیشتر انگار اومد بر قلب من فرود خنجری که سر تو از پیکرت ربود اونی که سر از تنت بُرید فکری به حال دل زینب نکرده بود رگاتو میبوسم، گلوتو میبوسم تورو خدا دست و پا نزن نذار که ببینه، اینقده مادرو صدا نزن سرو بُرد، خنجرو بُرد، چشم دلش سیر نشد هدیهی مادرو بُرد، چشم دلش سیر نشد سرو برد، خنجرو بُرد، چشم دلش سیر نشد آخر انگشترو بُرد، چشم دلش سیر نشد چشم دلش سیر نشد دوباره اومد پیاده رفت از گودال سواره اومد حوالیِ غروب میون خیمهی تو برای غارت یه گوشواره اومد نیزه رو نیزه، چشمهای هرزه **** من بیوضو موی تو را شانه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم ای حسینم ای حسینم ای ضیاء هر دو عینم