عزیزم دست قاتل،  چرا گرفته کاکل تو

عزیزم دست قاتل، چرا گرفته کاکل تو

[ سیدمهدی حسینی ]
عزیزم دست قاتل
چرا گرفته کاکُل تو
نیزه‌ای که خورده به پهلوت
بهم زده تعادلت رو

نیزه نیزه
مگه این بدن چقدر جا داره
کاش این خنجر
دیگه دست از سرِ تو برداره

یا غیاثَ المُستَغیثینت
داغ سنگینت
صبر زینبو سر آورده

اینکه نیزه میده تلقینت
چشم خونینت
اشک مادرو در آورده

****

نگاهت سمت من بود
ذبحتو بی‌هوا شروع کرد
تقصیر بوسه‌های من شد
اگه تنت رو زیر و رو کرد

ضربه ضربه
سر تو جدا شده اما دیر
آه از خنجر
داره مارو می‌کشه این تأخیر

این مصیبت ما رو سوزونده
تا هنوز مونده
پیش خیمه‌ها حواس تو

تو رو زیر نیزه‌ها خاک کرد
بی‌ادب پاک کرد
خنجرش رو با لباس تو

نظرات