
ما سائل خرده ای، از نان حسنیم در سایهی دست مهربان حسنیم جا دارد اگر جهان کرمخانه شود امسال دوبار میهمان حسنیم ای کاش ببینیم که در سال جدید مشغول بنای آستان حسنیم فردای قیامت همه صاحب دارند ما در طلب برگ امان حسنیم شد قبلهی سرزمین ما جانب رِی چون ریزهخوران دودمان حسنیم بر خاک کرم، بارش باران حسن است آقای تمام سفرهداران، حسن است در نیمهی ماه، قرص ماه آمده است سلطان کرم، حسن ز راه آمده است لبخند به لبهای علی، دیدنی است شهزاده به روی دست شاه آمده است فرزند بزرگ خانواده یعنی بر مادر خانه، تکیهگاه آمده است از کودکیاش خطیب منبرها بود در مسلک عشق، پیر راه آمده است تاریخ از او جواب نه نشنیده با هر که صدایش زده، راه آمده است هنگام عطا، جمال او دیدنی است دستی که کرهگشاست، بوسیدنی است آقاست علی و حسن آقازاده کارم به نگاه اوست تا افتاده در زندگیام به لطفش عادت کردم لب باز نکرده، حاجتم را داده جا دارد اگر به جای یا رب یا رب با نام حسن پهن کنم سجاده شد قاسم او معلم توحیدم از جام عسل، به ما چشانده باده مجنون حسن، حسین ابالاحرار است یعنی که اسیر اوست، هر آزاده با آنکه خودش مالک دنیاست حسین آقای تمام حسنیهاست حسین از خون جگر تا دهنش خونین شد با هر نفسی، پیروهنش خونین شد لبهای حسین هم به هنگام وداع در لحظهی بوسه زدنش، خونین شد آنقدر برای بی کفن آه کشید تا آنکه تمام کفنش، خونین شد هر تیر که از بدن درآورد حسین هر بار حسن جان بدنش خونین شد هنگامهی دست و پا زدن گفت که آه لا یومُک یومَک یا اباعبدالله تیرباران که شدی، یاد حسن افتادم