سیدرضا نریمانی

مجنون شدم اما غم لیلا ندارم تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم

5646
74
مجنون شدم اما غم لیلا ندارم
تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم

دیروز من را حسرتِ یک عمر پر کرد
در کوله‌ام جز ناله‌ی فردا ندارم

با آتش عصیان همه سرمایه‌ام سوخت
چیزی برای محشر کبرا ندارم

من را بزن تا حالِ نفسم جا بیاید
اما نگو دیگر برایت جا ندارم

خشم تو هم هرچند از روی علاقه‌ست
من طاقت ناراحتی‌ات را ندارم

این آخر عمری شتر دیدی ندیدی
سنگین شده پرونده‌ام امضا ندارد

با این همه آلودگی اصلا نگفتی
کاری به کارِ نوکر زهرا ندارم

دنیای بی کرببلا یعنی جهنم
بی کربلا امید به دنیا ندارم

مهمانیِ تو آمد و کاری نکردم
دیگر سلاحی غیر گریه‌ها ندارم

با کنگره‌های مرا جانِ رقیه
آن دختری که گفت من بابا ندارم

با لکنتِ روی زبانش گفت عزیزم
حالا که با سر آمدی من پا ندارم

این شهر را روی سر خود می‌گذارم
هرچند از ضرب لگدها نا ندارم
***
ز بس که طعنه از هر کس شنیدم
که از این زندگی کردم بریدن

لباسم پاره بود و بین کوچه
ز دخترها خجالت می‌کشیدم

سر ظهری پدرش را به رخ من آورد
دختری که دو سه تا کوچه‌‎ی بالاتری است

آستین‌های مرا کاش خدا خیر دهد
که شده گه هوس چادر گه روسری‌ام
***
ببین بابا النگوهام قشنگه
یه وقتی فکر نکن جای طنابِ

میون این‌همه زخم و کبودی
نگاه حرمه خیلی عذابه

حالا که اومدی پیشم عزیزم
می‌خوام رنگ‌های خونیت و ببوسم

باهام حرفی بزن بابای خوبم
نزار من کنج این غربت بپوسم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش