
قرار شد که شود قبله از همان بنیاد خدا به صاحبمان لوح پادشاهی داد نشسته موج ملک صف به صف پِی امداد زمین بهانه شد و شهر طوس شد ایجاد برای گردش خورشید دور گوهرشاد گدا رسید میان حریمش آقا شد فلج رسید صدا زد رضا و بر پا شد به یک اشاره فقط طفل کور بینا شد مسیح در دل دارالشفاء که پیدا شد نشست و بست دخیلی به پنجره فولاد شبیه حضرت حیدر زبان زد است و آقاست و مهربانیش از ارث مادرش زهراست زِ بس که پرچم سبز کرامتش بالاست هر آنکه خواست ببیند که تا کجا برپاست عقب عقب چقدر رفت تا زمین افتاد زمین زِ شوق نگاهش به دور خود چرخید ستاره پلک زد و عاشقانه میخندید همان که هست به معنی واقعی یک مرد همو نگاه محبت به سمت آهو کرد اما به دام عاطفهی او شکار شد صیاد زمین زِ شوق نگاهش به دور خود چرخید ستاره پلک زد و عاشقانه میخندید اگر که روز شد و نور بر زمین تابید گرفته وام از آن گنبد طلا خورشید به وجد آمده دنیا و میکشد فریاد به یک اشاره شود دوزخ از نگاهش سرد نمیکند زِ در خانه سائلی را طرد همان که هست به معنی واقعی یک مرد همو نگاه محبت به سمت آهو کرد اما به دام عاطفهی او شکار شد صیاد کبوترانه دلم پر به سوی مشهد زد کبوتری که شده جلد صاحب گنبد نرفته تا حرم یار بوده از بس بد زِ بس که بوسه به کنج ضریح میچسبد نرفته مزهی آن بوسه های ناب از یاد به مهربانی این شاه مادری نرسد که دست سائل او پیش دیگری نرسد به عزتی که دهد هیچ سروری نرسد عقاب هم به مقام کبوتری نرسد دلم خراب رئوف است خانهاش آباد منم غزال غریبی پناه میخواهم پناه در حرم امن شاه میخواهم که شاه پُر کرم است و نگاه میخواهم نگاه بر دل زار و سیاه میخواهم رسید بوی خوشش روی دست های باد دلم خراب رئوف است خانهاش آباد