
از بهر پای بوس تو لب آفریدهاند لعل لبت چشیده رطب آفریدهاند یک ذره از خضوع تو دیدند در ازل با آن برای خلق ادب آفریدهاند مهتاب یک رشنه ز روی قشنگ توست با تار زلف ناز تو شب آفریدهاند ناز تو و نیاز من و قصهی فراق درمان اشتیاق طلب آفریدهاند ترکیبی از تمام امامانی و تو را در کارگاه عشق عجب آفریدهاند حسی و رأی مذهب و دین است عشق تو تا بر سری به عشق وهب آفریدهاند پای پیاده سوی تو میآیم و خوشم در راه دوست رنج و تُعَب آفریدهاند ای ثامن الحجج به خدا مشهد تو را بهر شفای درد مطب آفریدهاند نام رضا که میبَرم از بند رَستهام زیرا ز بهر توبه سبب آفریدهاند