
من که جلد بام شاه مشهدم دست بر دامان پُر مِهرش زدم نان خوبان میخورم گر چه بَدم مَن ارادالله خواندم آمدم سفره دار ما گدایان السلام کاظمینَ الغیظ القرآن السلام هر کجا سخت آمده دنیا به ما گوشه چشمی کردی ای آقا به ما یک علی دادی و یک زهرا به ما جور شد از فیضِ دَقُّ الباب ما گر چه دورم از صفای کاظمین طوس و قم دارد هوای کاظمین گریه آوردم که خوشحالم کنی میشود آیا سبکبالم کنی؟ گر نشد صَفوانِ جمالم کنی راضیام بر اینکه حمالم کنی دلخوشم حمالِ کوی دلبرم بارِ زوار شما را میبرم تا نظر سمت کَلافی میکنی بر گلیمت عرشبافی میکنی خوش بدیها را تلافی میکنی بُشرِ مطرب را تو آب میکنی کاش ای آقا که ذرهپروری یک سحر از کوچهی ما بگذری بندهی نفسیم ایمانی بده نسخهی فوریِ درمانی بده یادِ ما رسمِ مسلمانی بده سفره را وا کن به ما نانی بده انبیا هم مثل ما پشتِ درند نان خشکت را تبرک میبرند ای فدای اشکهای جاریات داغِ بر دل شد شب از بیداریات بین آن بیتوتهی اجباریات داد زندانبان عجب دلداریات یا مُخَلِّص گفتی و دل باز شد مادرت بالاسرت تبدار شد هرکس آمد رد شد از روی عبا وایِ من ماندی به زیر دست و پا زیر لب گفتی امان از کربلا ذبح شد جَدّ غریبم بیهوا تا سواران بین خیمه تاختند عمه جانم را زمین انداختند