
نسوزد تا که دل، چشمی به عالم تر نمیگردد نبارد تا که ابری، نخل بارآور نمیگردد نشان خاتمیت قابلیت هست انسان را ولیکن هر یتیم مکه، پیغمبر نمیگردد اگر بارد زِ ابر آسمان هر روز و شب باران لیاقت گر نباشد قطرهای گوهر نمیگردد زِ هر ساقی مکن خواهش که می در ساقرت ریزد که هر ساقی به عالم ساقی کوثر نمیگردد به عالم گر تهی دستی به درگاه رضا روکن کز این در هیچ کس با دست خالی برنمیگردد میسر گر نشد لطفش برو خود را ملامت کن که کم لطفی زِ اولاد علی باور نمیگردد کسی که ضامن آهو شود وقت گرفتاری یقینا زائرش بی بهره از این در نمیگردد الا ای دردمندی که به دل مهر رضا داری زِ دوزخ از چه میترسی تو جنّت زیر پا داری چو بگذاری قدم در وادی مشهد مشو غافل که مأوا در حریم بارگاه کبریا داری به رویا دردمندی چهارده خیمه به دشتی دید که یاد چهارده معصوم خوش باشد به یاد آری چو از بهر گدایی بر نخستین خیمه وارد شد ندا آمد که هستی و اقامت در کجا داری بگفتا سائلی بی خانمانم، اهل ایرانم ندا آمد چرا دیگر به لب شور و نوا داری برو در خیمۀ دهم حضور حجّت هشتم چه غم داری تو ایرانی به ایران تا رضا داری الا ای صاحب خیمه به جان مادرت زهرا بگیر از دست ما چون آبرو پیش خدا داری ***