
شب روضهی تو صیاد بهم میریزم تا میگن پنجره فولاد بهم میریزم طبق عادت همیشه تا بیام تو حرمت گوشهی صحن گوهرشاد به هم میریزم بال و پَرِ کبوترش حرم میده خودش بمونه سقاخونه شفا به مادرم میده خودش بمونه شاهپر توی دست خادماشو رو سرم بگیره منو به سمت کربلا پَرَم میده خودش بمونه خودش بمونه که از اون بچگیام هوامو داره تا میخورم زمین سریع دستاشو رو شونم میذاره آقایی که من دارمو هیشکی تو این دنیا نداره حضرت سلطان بطلب ما رو ای جانِ جانان بطلب ما رو