
غمناکترین حادثهی زندگی من مِهر من و مهتابِ شبِ بندگی من با اشک به دیوارِ همین کوچه نوشتم این کوچه شده باعث شرمندگی من با گریهی من موج گرفت خشکترین رود با رفتنت امروز شده شهر مِهآلود بدرود امیدم، نفسم، عشقِ عزیزم آهسته برو، پشت سرت آب بریزم بدرود نگارم، همهی دار و ندارم باید تو رو به حضرت منان بسپارم سفر بخیر مسافرم، پرستوی مهاجرم... **** میگن درِ جَنَّت دیگه مسمار نداره اونجا کسی با بال مَلَک کار نداره باید روی گلبرگِ شقایق بنویسن گل تابِ فشارِ در و دیوار نداره انگار گُلم اومده بودی که بری زود کَز روز تولد به تنت رَختِ سفر بود بدرود بهشتم، مَلَکم، روح بلندم باید کفنت رو خودم انگار ببندم بدرود قرارم، قمرم، باغ و بهارم باید بدنت رو توی تابوت بذارم سفر بخیر مسافرم، پرستوی مهاجرم... **** آهسته بگم، دارم باهات حرف خصوصی زینب رو نذاری چشم به راه، شبِ عروسی بوسیدی حسینت رو جلو چشای زینب گفتی که گلوشو باید اینجوری ببوسی زهرا تهِ گودال برسونی خودتو زود زینب دَمِ خیمه میبینه دنیاشو نابود بدرود حسینم، تو رو به خدا سپردم پیراهنی که مادرمون داده آوردم بدرود حسینم، قمرِ نیزهنشینم باید تنتو زیر سُمِ اسب ببینم سفر بخیر شهید من، ای همهی امید من...