عاشق اگر معشوق را کمتر ببیند هر لحظه باید چشم خود را تر ببیند این گریه یعنی حال من خیلی خراب است گریان شدم شاید مرا دلبر ببیند حالم شده مانند آن تاجر که در راه سرمایهاش را دست غارتگر ببیند یا مثل آن شاهی که وقت جنگ خود را در معرکه تنها و بییاور ببیند سعی فراوان کرد شیطان تا خداوند دست مرا از پیش خالیتر ببیند پروردگاری که فقط خیر مرا خواست از من به جای خیر تنها شر ببیند در روزگاری که گرسنه بیشمار است من را اسیر نفْس و تنپرور ببیند طاقت ندارم روز محشر که میآید من را در این احوال پیغمبر ببیند امید دارم در شلوغیِ قیامت در بین جمعیت مرا حیدر ببیند دستان حیدر روز رستاخیز باز است عالم علی را صاحب محشر ببیند دیگر گذشت آن روز که با دست بسته آتش به جان سورهی کوثر ببیند دیگر گذشت آن روز که با دست بسته حوریه را زیر فشارِ در ببیند مسمار کاری کرد مولا یاس خود را با لالههای سرخ در بستر ببیند حقّش نبود آن که در از خیبر جدا کرد خود را زمینگیرِ دری دیگر ببیند آن کس که نیلی کرد روی همسرش را هر بار در مسجد روی منبر ببیند یا ربّ غمی را که علی آن روزها دید مگذار حتی بعد از این کافر ببیند