سوخته گرچه پرَش از شرر غارتها پا نهادهست روی تاج ابرقدرتها اُسکُتوا گفت و عوالم همگی لال شدند ریخت از هیبت او هیمنهی هیبتها سالها پیش در این شهر بزرگی میکرد آه، دیگر خبری نیست از آن عزّتها بین این شهر بنا بود که مهمان باشد اُف بر این رسم پذیرایی و این دعوتها شاهبانوی جهان باشی اگر هم وقتی دست بسته برسی میشکند حرمتها ***** (سر تو را به روی نیزه آشیان دادند مرا به مجلس نامحرمان مکان دادند جماعتی که نمک خوردهی علی بودند به خواهرت سر بازار کوفه نان دادند) حسین... ... (هر آنچه بود گذشت از فضیلت شب قدر امید ما به شب اوّل محرم توست) حسین...