از این اعجاز زینب رفت از هوش سر اکبر برایت گریه می کرد۳ شبی که چشم تو بی خواب می شد دل محمل نشینان آب می شد سرت چون روی نی عمامه می بست تمام جاده ها محراب میشد ستاره می چکد از چشم سقا شب زینب شب مهتاب میشد رباب از آتش شرم تو می سوخت سکینه ازخجالت آب میشد ** ** ** ** نسیم علقمه همراه زینب برادر جان مرا دریاب میشد تمام عمر یک خواهر نگفتی از این غصه دلش بی تاب میشد برادر گفتی امّا در حقیقت غلامی کشته ی ارباب میشد تمام عمر گفتم کاش ماه هم فدای مهر عالم تاب میشد ولی کاش از دست تو مادر علی اصغرم سیراب میشد