ناصر آل علی، ابالفضل تنها دوای دردهای بی دوا، عباس تنها دوا، دفع بلا ، دارالشفا ابالفضل خواندند او را از چه رو، ماه بنی هاشم این بیشتر بودهاست مدح ماه، یا عباس وقتی گره انداخت در ابرو، زمین فهمید زین پس گره وا میکند از کارها، عباس آمد لب آب و نیامد آب بر لبهاش ماندم که دریا تشنهتر بودهاست، یا عباس بخشید دست خویش را، گویا که دشمن هم هنگام قطع دست او گفتهاست، یا عباس خورده گره روی گره روی گره کارم مشکلگشا مشکلگشا مشکلگشا عباس رفتی و دریا بعد تو، اشکش دم مشک است هر موج در هر سجده میگوید بیا عباس ای جان فدای زخم پهلویت، یقین دارم که آمده پهلوی تو خیرالنسا، عباس با دست قطع حاج قاسم، آمده دستم او بوده هرجا بود از تو رد پا عباس ای مصطفای صدرزادهها، مرید تو بردی تو او را روز طاسوعا کجا عباس ای کاش ما راهم کنی دعوت، به پیش خود لایق نمیدانی سر ما را چرا؟ عباس ما را ببر تا کربلای یک همانجا که بودند مستت بی ادعا، عباس این روزها خیلی دلم تنگ است آقاجان رزقش شهادت شد هر آن کس بود با عباس گاهی بیا و در ته مجلس، مرا دریاب ای همنشین گریههای بی صدا، عباس از تو به جز تو، حاجتی دیگر ندارم بس که میخواهم تو را، عباس عباس جمعیت ما سینهزنها، نگسلد از هم دل بستهایم از بس، به ارباب وفا عباس تا من شراب صاف باشم، فرصتی ساقی بگذار باشم اربعینها کربلا، عباس سقای دشت کربلا ابالفضل ابالفضل ابالفضل دستش شده از تن جدا، ابالفضل ابالفضل ابالفضل من قوتی دیگر به تن ندارم ابالفضل ابالفضل دستی دگر چون دست تو ندارم ابالفضل ابالفضل دشمن گرفته راه من، ز هر سو واویلا واویلا به خیمه راه آمدن ندارم، ابالفضل ابالفضل زینب مگر چشم مرا ببندد واویلا واویلا در کربلا مادر که من ندارم واویلا واویلا زهرا گرفته چون سرم به دامن