
لاجرم شد از میان خیمهها روبهرو با پاسبان خیمهها ای دلت گنجینهی احساس من محلقای هاشمی، عباس من حیدر ثانی، امید خیمهها ای خدای جود و ایثار و وفا ای زمین و آسمان در حیرتت ای شکوه فاطمه در غیرتت ای فدای خال رویت زینبت بسته دل بر تار مویت زینبت *********** از او سزاست درس بگیرند مادران نامادری که مادریش را تمام کرد حیدر، حسن، حسین، علی، باقرالعلوم عزت ببین که خدمت این پنج امام کرد در امتداد خون شهیدان کربلا با اشک در مقابل دشمن قیام کرد با چهار مصرعی که فدای حسین شد این شاعر آخرین غزلش را تمام کرد **************** بوی آسمون علقمه میاد بارون از چشمای فاطمه میاد اگه بالین تو نیست ام بنین چشماتو وا کن و زهرا رو ببین مثل ماهی توی ساحل افتادی توی ساحل وسط گل افتادی تنت از این همه تیر، پر درآورد دلت از تو آسمون سر در آورد کسی مثل تو علمداری، نکرد پسر فاطمه رو یاری نکرد شده تا روز قیامت علمت سر استخون دست قلمت مرد میدون نبردی میدونم واسهی حسین چه کردی میدونم زره و تیر بلا طبیعیه فتنههای کربلا طبیعیه ای ابر مرد میادین نبرد چه میدونی میخ در با من چه کرد وقتشه قصهی مسمارو بگم ماجرای در و دیوارو بگم پشت در من یه زن تنها بودم زدنم با اینکه من زهرا بودم