حنیف طاهری

دم آخر وصیتی دارم

1852
15
دم آخر وصیتی دارم
ای علی جان به خاطرت بسپار
نیمه شبها حسین دلبندم
با لب تشنه می شود بیدار


بار سنگین این وصیت را
از سر شانه‌های من بردار
قبل خوابیدنش عزیز دلم
ظرف آبی برای او بگذار


گریه کردم ز غربتش دیشب
تا سحر سوختم برای حسین
با همین دست ناتوان امروز
پیرهن دوختم برای حسین


کفنش را به زینبم دادم
حرف های نگفته را گفتم
چند ساعت برای دختر خود
فقط از رنج کربلا گفتم


گفتمش میوه دلم زینب
کربلا باش یار و یاور او
ظهر روز دهم به نیت من
بوسه‌ای زن به زیر حنجر او


وقت افتادنش به روی زمین
چشم خود را ببند مثل خدا
صبر کن دختر عقیله ی من
قهرمان بزرگ کرببلا

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش