
(یک دوست هم به خانه ی ما سر نمیزند ای مرگ پا گذار به دامن سرم بگیر) ۲ زینب که جا به سینه ی من داشت مدتی است۲ این نازنین نگفته به من در برم بگیر پروانه ی تو شمع شد و آب شد تنش2 گیری اگر سراغ ز خاکسترم بگیر گفتم که شب کفن کن و شب دفن کن ولی از تن نمانده هیچ برای کفن علی دست دست حق چو بر بازو رسید آنچنان خم شد که تا زانو رسید دست و بازو گفتگوها داشتند بهر هم، باز آرزوها داشتند دست، از بازوی بشکسته خجل بازو از دستی که شد بسته خجل ***