خسته ام منتظرم لحظه شماری سخت است

خسته ام منتظرم لحظه شماری سخت است

[ حنیف طاهری ]
خسته ام منتظرم لحظه شماری سخت است
روز و شب از غم تو گریه و زاری سخت است

میروم گاه به صحرا که فقط گریه کنم
گریه وقتی به سرت سایه نداری سخت است

میروم تا در و همسایه نگویند به تو
گوش دادن به غم فاطمه کاری سخت است

طاقت آوردن این زخم زبانها دیگر
بیش از آن سیلی و آن ضربه ی کاری سخت است

فرض کن پیش تو لیلای تو را آزردند
بعد از آن سر به بیابان نگذاری سخت است

بال و پر زخم، قفس تنگ، در این وضعیت
زندگی از نظر هر دو قناری سخت است

منتظر باش علی جان پدرم میآید
تک و تنها دل شب خاکسپاری سخت است 

[عمو جان غنچه ها نشکفته ها پژمرد
به روی دست عمه دختری مرد

مرا یک حرف باشد با تو آن هم
اگر بودی کسی سیلی نمی خورد..

ای که از ریختن آب خجل گردیدی
 من به دیدار تو از آب روان تشنه ترم

هر کجا خصم زبون عمه ی ما را میزد
ای عمو دستِ علم گیر آمد نظرم]

***

نظرات