بین خاک و خون دیدم ، زیر تیر و خنجری
2557
41
- ذاکر: مصطفی میرزایی
- سبک: زمینه
- موضوع: عبدالله بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب پنجم محرم
- سال: 1401
بین خاک و خون دیدم ، زیر تیر و خنجری
اومدم یارت بشم ، این دمای آخری
عموجون ، چه جوری چشام ببینه
داره شمر ، با پا رو سینه ت می شینه
من اومدم نگن ، که تو بی یاری
تو لشگرت هنوز ، یه سپر داری
جانم عمو حسین ، پسر زهرا
تو برام شدی پدر ، من برات می شم پسر
قابلی نداره این ، دست من بشه سپر
بخدا ، نگو برو که نمیرم
اومدم ، روسینهت اروم بگیرم
من بچه شیرمُ ، حسنه بابام
شد سایبون تو ، سایهی دستام
جانم عمو حسین ، پسر زهرا
لخته خون گرفته بود ، جوهر صدای تو
نیزه بوسه می گرفت ، از روی لبای تو
غم تو، همیشگیه تا ابد
بدنت، زیر و رو میشه با لگد
این صحنه که دیدم، دلمو پاشید
قاتل رو خاک سر، تو رو می کوبید
جانم عمو حسین، پسر زهرا
اومدم یارت بشم ، این دمای آخری
عموجون ، چه جوری چشام ببینه
داره شمر ، با پا رو سینه ت می شینه
من اومدم نگن ، که تو بی یاری
تو لشگرت هنوز ، یه سپر داری
جانم عمو حسین ، پسر زهرا
تو برام شدی پدر ، من برات می شم پسر
قابلی نداره این ، دست من بشه سپر
بخدا ، نگو برو که نمیرم
اومدم ، روسینهت اروم بگیرم
من بچه شیرمُ ، حسنه بابام
شد سایبون تو ، سایهی دستام
جانم عمو حسین ، پسر زهرا
لخته خون گرفته بود ، جوهر صدای تو
نیزه بوسه می گرفت ، از روی لبای تو
غم تو، همیشگیه تا ابد
بدنت، زیر و رو میشه با لگد
این صحنه که دیدم، دلمو پاشید
قاتل رو خاک سر، تو رو می کوبید
جانم عمو حسین، پسر زهرا
نظرات
نظری وجود ندارد !