بساط‌ خوشی‌ رو‌ بر‌پا‌ می‌کنم

بساط‌ خوشی‌ رو‌ بر‌پا‌ می‌کنم

[ مهدی اکبری ]
بساط‌ خوشی‌ رو‌ بر‌پا‌ می‌کنم
هرچی غصّه باشه غوغا می‌کنم
تا یه‌خُرده حال تو عوض بشه
خودِ من درو به روت وا می‌کنم

کاش خزون، باغچه‌مونو زرد نکنه
کلبه‌ی گرممونو سرد نکنه
می‌شه دستمو بگیری راه برم؟
دستِ خیبرشکنم درد نکنه

خیلی وقته پیش تو نخندیدم
بین مردم غریبی‌هاتو دیدم
الهی تصدّقت غم نخوری
من خودم جواب سلامتو میدم

برا دردام بودنِ تو مرهمه
اگه جونمم برات بدم کمه
نگو با دست شکسته کار نکن
کدبانوی خونه‌تم وظیفمه

سفره‌ی ساده‌ی ما بی‌نظیره
سخته پخت و پز ولی دلپذیره
آتیش تنور کمی زیاد بشه
صورت سوخته‌ی من گُر می‌گیره

سوختنم تو شعله‌ها تورو سوزوند
یه لگد میخو به دنده‌هام کوبوند
شیشه‌ی عمر تو من بودم علی
پشت در شکستنم تو رو شکوند

فرصت شادی مهیّا نمی‌شه
دیگه زهرای تو زهرا نمی‌شه
همه می‌دونن تو سن و سال من
اینقدَر قدّ کسی تا نمی‌شه

تو خودت شاهدی که چی کشیدم
به تو خیره می‌شدم نمی‌دیدم
چشم اگه کم‌سو بشه دردسره
حسن و حسینو تشخیص نمی‌دم

یه گوشه نشین واسم عزا بگیر
انتقام منو از غما بگیر
قنفذ و مغیره رو محل نده
میری مسجد سرتو بالا بگیر

دوست دارم به وعده‌هام عمل کنم
زندگی زَهره واسَت عسل کنم
تموم حسرت من محسنمه
بچه‌مو نشد یه بار بغل کنم

نمی‌خوام پشتتو خم کنم علی
داغ تازه‌ای عَلم کنم علی
خواهشاً مرگمو از خدا بخواه
دعا کن زحمتو کم کنم علی

نظرات