ای ازلیّت، به تربت تو مُخمّر وی ابدیّت، به طلعت تو مُقرّر آیت رحمت ز جلوهی تو هویدا رایَتِ قدرت در آستینِ تو مُضْمَر عِصمتِ تو تا کشید پرده به اجسام عالَم اجسام گشته عالَم دیگر وین نه عجب، نورِ اوست ز زهرا نور وی از حیدر است و او ز پیمبر نور خُدا در رسولِ اکرم پیدا کرد تجلّی ز وی به حیدرِ صفدر وَ ز وی، تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهر ز دُختِ موسیِ جعفر این است آن نور، کز تجلّی قدرت داد به دوشیزگان هستی زیور آبِروی مُمْکِناتْ جمله، از این نور گر نَبُدی، باطل آمدند سراسر عیسیِ مریم به پیشگاهش دربان موسیِ عمران به بارگاهش چاکر یا که دو طفلاند در حریم جلالش از پی تکمیل نفس آمده مُضطَر آن یک، «انجیل» را نماید از حفظ وین یک «تورات» را بخواند از بر گر که نگفتی: امام هستم بر خَلق موسیِ جعفر ولّیِ حضرتِ داور فاش بگفتم که تو رسول خدایی معجزهات می بُوَد همانا دختر آن یک، امواج علم را شده مبدأ وین یک، افواج حلم را شده مَصْدر آن یک، در عالم جلالت کعبه وین یک، در مُلک کبریایی مَشْعَر آن یک، کوْن و مکانْش بسته به مَقْنَع وین یک، مُلکِ جهانْش بسته به معْجَر چادر آن یک، حِجابِ عصمت ایزد معْجَرِ این یک، نقابِ عفّتِ داور آن یک، خاکِ مدینه کرده مُزّین صفحهی قم را نموده، این یک انور تابشی از لطفِ آن، بهشتِ مُخَلّد سایهای از قهر این، جحیمِ مُقَعّر خاک قم، این کرده از شرافتْ جنّت آب مدینه، نموده آن یک، کوثر لَمْ یَلِدم بسته لب و گر نه بگفتم دختِ خُدایند این دو نور مُطهّر ***** آتش افتاده به جانم که ندانم چه کنم من زمینخوردهترین مرد جهانم چه کنم ***** نا از لباس کهنهات نه از سرت شناختم تو را به بوی آشنای مادرم شناختم ***** قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره جوری لالایی بخونم حرمله آتیش بگیره من میخواستم وایسی روی پای خودت نه روی نیزه همه دنیامو میدم تو بغلم باشی یه لحظه تلاش کردم حسین ازت بشنوه بابایی عصای دست نیزهدارایی بی تو از این زمونه سیرم گل یاسم بگو کی از شاخه تو رو چیده سرت هنوزم بوی شیر میده الهی من برات بمیرم هرکس دید رأس تو را روی نیزهها آهی کشید و گفت که بیچاره مادرش ***** لالا لالا ، گل پونهی من لالا لالا، تب خونهی من لالا لالا بذار باز سرت رو، روی شونهی من