مطلعت را کسی نمیداند رد شدیم از شما به آسانی سرّی و بر لب همه جاری عین پیدا و عین پنهانی نطقها در بیان تو، لالند ماورای تفکّرات، تویی آسمانها به عشق تو، مستند علّت گردش کرات، تویی مور تا حور در تکفّلتان بر سر سفرهی تو، جا شدهاند عجبا! در مدار دستانت آسمانها همه بنا شدهاند خانهات مبدأ بزرگان و کودکان تو، پیر دیر همه خانهی آخر سلوک، تویی خاک تو، آسمان سیر همه حوریه در تعیّن انسان ناظر آفرینش افلاک پدرت نیز وامدار تو بود کارگردان قصّهی لولاک پدرت کیست؟! خواجهی دوسرا مادرت مایهی مباهات است همسرت رازق زمین و زمان بر رخ کردگار، مرآت است ای جلال جمالی الله در جمال جلالیات پیدا انبیاء را ره نبوّت نیست بهجز اظهار عجز، نزد شما از سکوت تو، خطبه میبارد از کلام تو، جرأت فریاد سر تو داغ در ولای علیست شمع سوزان در میانهی باد آه تو، لشکریست بیپروا آنطرف، هجمهایست از طاغوت نه! تو پاپس نمیکشی از عشق چوب گهواره گر شود تابوت در دفاع از ولایت حیدر روی دوشت گرفتهای علمی محسن، اوّل شهید راه علی تو نخستین مدافع حرمی فاطمه! ای خدای روی زمین کرمت بازهم قیامت کرد آتش چادر شما مادر بین دوزخ، مرا شفاعت کرد سوختی تا که شیعه باقی ماند دین به شکرانهی تو، پابرجاست ای فدایی تو حسین و حسن داغ تو سختتر ز عاشوراست چادر گرگرفتهات هرگز دست ما را رها نخواهدکرد چون خدا هرکه را نمیخواهد به غمت، آشنا نخواهد کرد