رنگ خوشی از قوم جهان بخت درآمد آن روز کز اندام حسین رَخت درآمد از بس که بر آن پاره بدن نیزه فرو رفت پیراهن آقای حرم سخت درآمد یه جوری زدن دیگه رفته ز هوش دیگه نالهشم نمیرسید به گوش شمر و دیدم عصبانی شده بود چکمهشو فشار میداد زیر گلوش جای گریه حسین میدید خون ز چشمان خواهرش جاریست وقت مغرب رسیده در گودال۲ همه رفتند، شمر ولکن نیست با تیزیِ چکمه به اطراف تنش زد۲ بالای دَه ضربه فقط بر گردنش زد * * * * (چقدَر طول کشید سر بریدنِ تو قدر صد نفر طول کشید) ۲ چقدَر دیر گذشت لحظهها برای زینب چه نفسگیر گذشت بد بُرید۳ اشک خواهرت دراومد، بُرید چقدَر داد زدم سر و اینطوری نباید بُرید ۲ (بیکس و کار شدم وسط نیزهشکستهها گرفتار شدم) ۲ بهخدا پیر شدم تو زمین خوردی تُو قتلگاه، زمینگیر شدم * چهطوری شام برم؟۲ این مسیر و با غریبهها نمیخوام برم بیعلمدار برم؟ آخه غیرتت اجازه میده بازار برم؟ آه حسین میمیرم آخرِ این راه حسین میزنن زینب و همه قُربتاً اِلَی الله حسین (خواهرت پیر شده کار دنیا رو ببین شمر اَمانگیر شده) ۲ روضه سنگینه باز منو دارن میبَرَن رُو شتر بیجهاز * * * * شیب گودال و شاه بیردا وا محمّدا، وا محمّدا عمّهجان رُو به مدینه زد صدا وا محمّدا، وا محمّدا میزنه سنان جدا شمر جدا وا محمّدا، وا محمّدا برسه اگه صدایی به صدا وا محمّدا، وا محمّدا لاقل صیدتو رو به قبله کن...