هرکجا نامِ تو آمد، کارِ ما فریاد شد غصهآبادِ دلِ نوکر، حسینآباد شد یا حسینِ مادرم اول به من تأثیر کرد طفلِ او در گاهواره عبدِ مادرزاد شد پیشِ معصومین عزیزم، چون عزیزِ من تویی آنقدر گفتم حسین تا مادرت دلشاد شد از تو آقایی میآید، از منِ بَد نوکری هرکسی پیگیرِ کارِ روضه شد، امداد شد آن کسی که دید این دیوانههایت را حسین گریه کرد و بیخیالِ قصهیِ فرهاد شد یک نفر از برکتِ نامت شفایش را گرفت یک نفر از برکتِ تو، صاحبِ اولاد شد هم پدر بودی برایم، هم رفیقِ من شدی پشتِ من بودی در آن وقتی که وضعم حاد شد حُر بدونِ تو به زندانِ هوایِ نفس بود تو در آغوشش گرفتی، بعد از آن آزاد شد *** بازم اومدم میدونم تو خوبی و من بَدَم درو وا کردی تا که در زدم ای آقا هستمو بگیر ولی مثلِ حُر دستمو بگیر سراغِ قلبِ خستمو بگیر ای آقا دوسِت دارم بیاراده تو دورت عاشق زیاده یه بارم ما رو بغل کن شبیهِ جُون و جُناده *** آقا خودت میدونی که حاجتی ندارم جز اینکه صورتمو کَفِ پاهات بذارم گاهی وقتا که مثلِ یه سگِ دورهگردم غصه نخور آقا جون میرم و برمیگردم *** شرحِ حیا، پیدایِ ناپیداست زینب تصویرِ حُجبِ مادرش زهراست زینب نطقش بُرنده، زینتِ مولاست زینب ذاتاً فَناءِ فِی الحُسَینِ ماست زینب در اوجِ عزت، تکیه بر اسمِ حسن کرد او ایستاد و پنج تن را، پنج تن کرد اهلِ مناجاتِ شب و اهلِ بُکاء است تصدیقِ حکمِ اَلبلاءُ لِلوَلاء است او بعدِ سقایِ حرم، صاحب لوا است در مکتبش امرِ حسین، امرِ مُطاع است در پایِ نذرش منطقِ قرآنی آورد جایِ یکی در حج، دوتا قربانی آورد فرمود: برگشتن از این نذرم محال است در کربلا دل کندن از هستی کمال است چشمم به این لحظه در این پنجاه سال است امیدِ من بَهرِ وصالت این دو بال است دیگر قبولم کن چقدر اما و شاید نگذار اسمِ مادرم زهرا بیاید آن گریههایِ بیصدا یادم نرفته میخِ در و آن کوچه را یادم نرفته آن که لگد زد بیهوا یادم نرفته اصلاً عزیزم باز تا یادم نرفته آنچه حسن گفت و شنیدی خواهرت دید تو رویِ نیلی را ندیدی، خواهرت دید من ایستاده بودم، دیدم که مادرم را قاتل گَهی به کوچه، گَه بینِ خانه میزد گردیده بود قُنفُذ همدست با مُغَیره این با غلافِ شمشیر، او تازیانه میزد *** دوتا دستِ گُلام عزیزترینن همه داروندارم رو زمینن نذار مثلِ داداش حسن دوباره کتک خوردنِ مادرو ببینن بذار نباشن این حرم که غارت میشه مادرشون که راهیِ اسارت میشه راضیم سرشون به رویِ نیزه باشه وقتی بزمِ شراب به من جسارت میشه