منصوره و راضیه و مرضیه و زهرا

منصوره و راضیه و مرضیه و زهرا

[ حاج علی علیان ]
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقه‌ی کبری

حنّانه و حانیّه و ریحانه و کوثر
انسیّه و حوریّه و انسیّه‌ی حَورا

اینها همگی فاطمه هستند ولی نیست
محبوبیتِ فاطمه محدود به این‌ها

مادر که نه بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است
دختر که نه بالاتر از آن، اُمّ اَبیها

فردوسِ بَرین، باغ بهشت است به صورت
فردوسِ بَرین خانه‌ی زهراست به معنا

پیچیده در آن عطر بِه و یاس و گل سرخ
بیرون زده از پنجره‌اش شاخۀ طوبی

روزی که بخندد همه‌ی شهر بهاریست
آن شب که بگرید شبِ عالم شبِ یلدا

آن شب که بگرید همه‌ی شهر بگریند
آن شب که بگرید، چه می‌آید سر مولا؟

از روی لبِ مادرمان فاطمه چندیست
لبخند فراری شده کاری بکن اَسما

کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر
درد است سراپا و سکوت است سراسر

این هیزمِ تَر چیست که در آتشِ آن سوخت
یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر

*****

اونا که مَردن، تو روضه کوهِ دردن
پیرای ما واسه جوونیِ تو گریه کردن

این شهر حسوده، گناه تو چی بوده‌؟ 
رو دستت از غلاف یه یادگاریِ کبوده

اونی که مادرشو از دست بده می‌سوزه برات
چند سالته مگه تو بوی سفر میدن نفسات
حرف از جدایی نزن دق می‌کنن برات پسرات


عزیزِ حیدر، علی هست
انقدر نگو عصا نمی‌خوای
اونقده آب شد تنت به چشم نمیاد

یارِ مریضم چرا بهم نریزم؟ 
جای کبودی مونده روی صورتت عزیزم

دلم آتیشه، که می‌گفتم همیشه
حسن باهات باشه کسی مزاحمت نمی‌شه

جلو حسن زدنت، خجالت از حسن می‌کشی
بگو چه‌جوری زدت که منت کفن می‌کشی؟ 
مصیبته که داری، با هر نفس زدن می‌کشی

می‌دونم، می‌سوزه صورت تو هنوز
نکنه تابوت بیاد تو خونه یه روز

دلم رو بردی، دستو بالا آوردی
قنوت بهونته می‌خوای بگی سیلی نخوردی

باز سر به زیری، نکنه داری میری
برای رو گرفتنت باید کمک بگیری

خندید مُغَیره به تو
ببخش که ریخت یه شهر رو سرت

خندید مُغیره به تو
به گریه‌های پشت درت

خندید مُغَیره به تو
همین که کشته شد پسرت

زدنت، جلو چشمای حسنت
زدنت، پر از کبودیه بدنت

نظرات