غروب آسمونمون چراغ عشق خونمون دنیا ازم گرفته

غروب آسمونمون چراغ عشق خونمون دنیا ازم گرفته

[ مصطفی مروانی ]
غروب آسمونمون
چراغ عشق خونمون
دنیا ازم گرفته
خونمو غم گرفته

خونه پُر از دوده هنوز
می‌خوای بری زوده هنوز
غربتمو می‌بینی 
فاطمه کَلِّمینی

دیدم دیشب با درد، نماز شب می‌خونی 
با اشک با آه از درد تو سجده‌گاه می‌مونی

انگار بعد از کوچه چشات سیاهی میره
تا راه میری فضه دستِ تو رو می‌گیره 

منو جوابم نکن
خونه خرابم نکن
با رفتنت فاطمه
دیگه عذابم نکن

 نرو زهرا زهرا زهرا... 

****

 وقتی ازم رو می‌گیری 
دست روی پهلو می‌گیری 
می‌میرم از خجالت
نایی نمونده واست

به هم زدن زندگیمو
ازم گرفتن خوشیمو
غرور حیدریم سوخت
خونه‌ی دلبریم سوخت

دنیام می‌سوخت وقتی تو شعله‌ها گیر کردی
با هر آهِت زهرا حیدرتو پیر کردی

صد بار مُردم تا در به سمت دیوار می‌رفت 
دیدم پهلوت خیلی با میخ کلنجار می‌رفت 

دیدم تو اون شعله‌ها
فضه رو کردی صدا
هجوم آوردن بهت
چهل نفر بی‌حیا

 منو جوابم نکن
خونه خرابم نکن
با رفتنت فاطمه
دیگه عذابم نکن

 نرو زهرا زهرا زهرا... 

****


چشمای کم سوتو نبند
بازم به حیدرت بخند
حرفی بزن عزیزم
جونِ حسن عزیزم

دیدم وصیت می‌کنی 
آهسته صحبت می‌کنی
چندتا کفن آوردی
به زینبت سپردی

دیشب تا صبح زینب با گریه از حال می‌رفت 
انگار فکرش هی داشت به سمت گودال می‌رفت 

گودال گودال گودال ، روضه نفس‌گیر می‌شه 
زینب با هر ضربه از زندگی سیر می‌شه 

خیمه عزادار می‌شه 
کار که دشوار می‌شه 
زینب با شمر و سنان
وارد بازار می‌شه 

چشت روشن کوفه و شامم بردند
چشت روشن بزم حرامم بردند

نظرات