هیزم، هیزم آوردن فتنه، فتنه سوزوندن مردم جمعان تُو کوچه اما خم به اَبرو نیاوردن دیدن دستای علی بستهست، سکوت کردن دیدن فاطمه چقدر خستهست، سکوت کردن دیدن ظلمِ ظالم و اونجا، سکوت کردن دیدن حق با علیه اما سکوت کردن تنهایی نصیب حیدر شد، سیلی سهم زهرا آتیش سهم خونهی زهرا شد، غربت سهم مولا وای زهرا، وای حیدر ... کوچه، کوچه طِی کرده دنیا، دنیا نامرده انگار کعبه دنبالِ حاجی برا طواف میگرده درها رو به رُو علی بستن، سکوت کردن دست زهرا رو که شکستن، سکوت کردن درب سوخته رو دیدن اما سکوت کردن حتی به سلامهای مولا، سکوت کردن خونهنشینی سهم حیدر شد، بستر سهم زهرا پهلوی خونی سهم زهرا شد، خونِ دل سهم مولا وای زهرا، وای حیدر ...