
رخسار تو را مهر جهان تاب ندارد با تو شب ما حاجت مهتاب ندارد بیداردلانیم كه در حسرت رویت شب تا به سحر دیده ی ما خواب ندارد سر حد جنون اول فرزانگی ماست كس در قدح اینگونه می ناب ندارد هرگز نهراسیم ز تهدید رقیبان دلداده ی تو خوف ز ارعاب ندارد درمانده تر از خیل گدایان جهان است شاهی كه توسل به تو ارباب ندارد گلزار جهان با همه ی حسن و لطافت بی لطف تو یك غنچه ی شاداب ندارد آداب خرابات ندانیم كدام است در مذهب ما سوختن آداب ندارد