ای کاش نامهام را از یار مینوشتم در لحظهی فراق از دیدار مینوشتم حالاکه با رقیّه در راه این دیاری ای کاش از خرابه، از خار مینوشتم رونق گرفته کار نیزهفروش کوفه باید برایت از این بازار مینوشتم افتاده پیکر من به زیر پای طفلان باید برایت از این آزار مینوشتم (حسین میا به کوفه ؛ کوفه وفا ندارد کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد )... آتش درست کردند؛ روی سرت بریزند ای کاش از در و از دیوار مینوشتم کوفه مرا به یاد شهر مدینه انداخت جای قناره باید مسمار مینوشتم یکی بیاد تو این کوچه، به مادرم کمک کنه حسین زیر دست و پا ، به خواهرم کمک کنه وای مادرم ...