دلاورانه به لشکر میزنه اَزرق و با یه تَشَر ،سر میزنه قیامته، شهامته قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب مثل حسن، با اُبهته قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب هر یک ضربش، بین لشکر طوفان کرده، قاسم تو هر غزوه، با پیروزی برمیگرده، قاسم مثل باباش، بی ماننده دستاورده، قاسم رو هوا سر میره، قلب لشکر میره با هجومش داره، تیغ و سپر میره طوری سمت میدون، حیرت آور میره انگاری حیدره که، سمت خیبر میره یا قاسم... هنرورانه به میدان میزنه حسن کاَنه به جولان میزنه شیر و یله، بی مثله قاسم ابن حسن ابن علی ابن ابی طالب این پسره، شیر جَمَله قاسم ابن حسن ابن علی ابن ابی طالب دشمن دشمن، لشکر لشکر قلع و قم کند، قاسم با یک ضربه، شر ازرقها رو کم کرد، قاسم لشکر پاشید، شر جنگ و تا با هم کند، قاسم فاتح پیکاره، شیر بی تکراره تو رگهاش خون، مجتبی را داره شیعهی حسین و، سر براش میزاره قاسم ابن الحسنه، نوهی کراره