خوشا آن گدا که غیر دلی مبتلا نخواست دنبال خاک پای تو بود و طلا نخواست خوشتر سگی که پشت در خانهای نرفت از هیچکس به غیر تو آب و غذا نخواست دنیا فقط به کام دل عاشقان توست بیمارِ عشق لحظهای از تو شفا نخواست حتی ز چای روضهی تو دور کردهاند آن عدّه را که حضرت خَیرُالنِّساء نخواست خُسران زده است آنکه ز پروردگار خود جَنَّت طلب نمود ولی کربلا نخواست این روزها که ذره به خورشید میرسد از مور کمترم که سلیمان مرا نخواست من را اگر نخواست گلستان عجیب نیست در حیرتم از اینکه بیابان چرا نخواست تا کی برای خاطر دلداری و خودم باید میان گریه بگویم خدا نخواست پایش شکسته باد کسی که به هر دلیل اینکه به کربلا برسد پای ما نخواست پایش شکسته باد کسی که قدم گذاشت بر روی سینه و نفست را رها نخواست پروردگار خواست تنت غرق خون شود اما تن عزیز تو را زیر پا نخواست چه شرافت اینکه گدا شوم به سرای تو که سَخا تویی چه عنایت اینکه به اِبتلا تو ببینیام که شفا تویی نَبوی ثمر، عَلَوی پسر حسنی کَرَم و شجاعتت همه چون پدر که تمام آل عبا تویی جبروت محو جلال تو مَلَک است و میل وصال تو حَسُنَت جمیعِ خِصالِ تو که َورای مدح و ثنا تویی به ضریح نزد حسین تو، پدرت چو کعبه و حِجر تو حرم از وجود تو شش جهت همه قبلهی شهدا تویی تو برای فِدیه مرا بخوان به طواف دور سرت کشان صَنَما به سعی تواَم چنان که صفا تویی و منا تویی به ضریح نزد حسین تو، پدرت چو کعبه و حِجر تو حرم از وجود تو شش جهت همه قبلهی شهدا تویی نه فقط به چهره محمدی، تو چنان خلاصهی احمدی که نگفته آنکه به عمر خود سخنی ز روی هوا تویی چو پدر در اوج هدایتش چو عمو به وقت سِقایتش تو چو عمهای و حمایتش قمری و شمس و ضُحی تویی به وداع تلخ تو از حرم چه نَهیب زد شَهِ محترم که رها کنید علی اکبرم همه غرق ذات خدا تویی پدرت چو دیده تن تو را به کنار تو مُتَحَیِّرا چه شده است پیکرت اکبرا که تمام کرب وبلا تویی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی همه جا تویی