رسیدهام به تن نامنظمت ولدی بلند شو که زمین زد مرا غمت ولدی پسرم چقدر خشکی کامت دل مرا سوزاند حلال کن که نبود آب مرهمت ولدی کنار جسم تو عمامه از سرم افتاد نشد هر آنچه که کردم ببوسمت ولدی شکست چوب عصایم شکست تکیهگَهم شکست قامت رعنا و محکمت ولدی به دست و پا زدنت من به رعشه افتادم چقدر سخت شد این دعا و ماتمت ولدی اذان بگو و مرا زنده کن علی گرفته جان مرا صوت مبهمت علی نگاه کن که کسای یمانی آوردم بگو چه کار کنم با تن کمت علی؟ تمام خیمه کمک دادهاند اما باز نشد که جمع شود جسم دَرهَمت علی