
صدای اکبره عباس میبینی صبرمو برده حواست به حرم باشه علی اکبر زمین خورده همه ریختن سر بچه ام که کینه دارن از اسمش میترسم تا برم پیشش نمونه چیزی از جسمش چه دریایی چه اعضایی چه جسم اِرباً اِربایی نمیتونم بیارم من تو رو تا خیمه تنهایی جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید بگوئید مادرش لیلا بیاید تماشای قد اکبر نماید تا نظر بر قد و بالای رسایت کردم سوختم وز دل پُردرد، دعایت کردم آخرین توشهام از عمر تو این بود، علی! که غم انگیز نگاهی به غفایت کردند تو ز من آب طلب کردی و من میسوزم که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم