
شد شب هشتم و بسه صبوری امشب آخه شکسته شد غروری سوال من اینه علی اکبر قطعه به قطعه شد تنش چجوری سوال من اینه چطور شهید شد؟ که تا حسین رسید نا امید شد مگه چی دید اونجا که توی لحظه محاسن حسینمم سپید شد میمیرم از همین، حالت اربابمونو ببین با جسم اکبرش، با زانوهاش هی میخوره بلنده هق هقش، آخ میمیرم از همین یک داغه تو دل حسین، نهفته به هیچکی حتی خواهرش نگفته راست میگفت وقتی داره میبوسه یک عضو دیگه رو زمین میافته