جای وداع کاش که من را بغل کنی

جای وداع کاش که من را بغل کنی

[ ابوالفضل بختیاری ]
جای وداع کاش که من را بغل کنی
امشب مرا به نیّت فردا بغل کنی

فرموده است مادرمان تا ببوسمت
فردا که وقت نیست، بمان تا ببوسمت

باید ادا کنم سخن مادر تو را
می‌بوسمت گلوی تو را، حنجر تو را

فردا غروب روی تنت جای بوسه نیست
بر جای‌جای پیروهنت جای بوسه نیست

فردا غروب پیکر تو زیر نیزه‌هاست
پیراهن شریف تو درگیر نیزه‌هاست

تو آه می‌کِشی و جوابت نمی‌دهند
من التماس می‌کنم و آبت نمی‌دهند

فردا غروب شمر روی سینه تو و
خورده است سنگ روی آیینه‌ی تو و

فردا محاسن تو به دستان قاتل است
زینب میان حلقه‌ی جمعی اراذل است
****
کاش من روت رو نمی‌بوسیدم
کاش من موت رو نمی‌بوسیدم
تقصیر من است پشت و رویت کردند
ای کاش گلوت را نمی‌بوسیدم
****
صدای مادرت رو شنید تُو گودال، مگه ولت کرد
یه خنجری به دست داشت، نمی‌بُرید و معطّلت کرد

یه نصفِ روز تُو گودال یه ذبح حنجر زمان کشیده
تُو دست و پا زدن‌ها زجری کشیدی گلو بریده

هنوز یادم نرفته ازت حیا نمی‌کرد
نشسته بود رو سینه، سرو جدا نمی‌کرد

نظرات