از سوز سینه میکشم آه سلام یابقیّةالله فدای چشم اشکبارت آقای من! آجرک الله تموم دنیا روضهخونه اشکام میریزه دونهدونه بهونهی گریههام امشب عموی صاحب الزّمونه ساقی کربلا اباالفضل امید خیمهها اباالفضل آبروی اُمّبنین و آینهی مرتضی اباالفضل یادمه مادرم که میگفت فدای روضهی اباالفضل همه پساندازشو میداد برای روضهی اباالفضل میگیره حاجتش رو حتماً هرکی توو روضههاش میشینه دوای دردای مریضا توو سفرهی اُمّبنینه خدای عشق عاشقاشه ولی خودش عاشق ارباب به روی پاهاش بوسهی موج به روی شونش، سر مهتاب حسین نگاه میکرد به چشماش زینب دعا میخوند توو گوشش لباس رزمشو تنش کرد یهمشک خالی روی دوشش لالایی رباب این شد بخواب؛ مادر دورت بگرده چشماتو روی هم بزاری عمو با آب برمیگرده کسی نمونده تووی دنیا مرامشو ندیده باشه فرات از اینجا خیلی دور نیس الان باید رسیده باشه الان دیگه توو آب رفته مشکشو زیر آب برده عموتو که میشناسی مادر مطمئنم که آب نخورده الان شده سوار اسبش راهی خیمههای شاهه بزار ببینم از توو خیمه چشم همه حرم به راهه آب خنک، شبیه بارون مهمون میاره برا مهمون بخواب تا انتظار کم شه تا وقتی که بیاد عموجون عمو با مشک خالی رفته کار عمو، نشد نداره گریبون نهرو میتونه بگیره تا حرم بیاره وای اگه آب نخورده باشه جون به تنش نمونده باشه وای اگه روو زمین بیافته از روو زمین، نتونه پاشه کنار علقمه شلوغه حسین، تنها بین لشکر روو دامنش گرفته ارباب سر شکستهی برادر امیر لشکرم! بلند شو بیتو کجا برم؟ بلند شو پاشو ببین که بیحیاها دارن میرن حرم؛ بلند شو سر مگه با تبر شکسته؟ چیشد که اینقده شکسته دست تو از بدن جدا شد قدّ من از کمر شکسته داغ تو ای دار و ندارم کجای این دلم بذارم پاشو بریم، کاری نکن که برم رقیّه رو بیارم دستتو تووی آب بردی اینهمه راه، مشکو آوردی گذشته آب از سر خیمه خودت یهخرده آب میخوردی تموم دلخوشیم همینه مادرم اومد از مدینه تو نیستی اونوقتیکه دشمن میاد با چکمه، روی سینه تو نیستی اونوقتیکه آتیش دامن خیمه رو میگیره پنجهی وحشیها توو غارت گوشهی معجرو میگیره