دل به دریا زد و دریای دعا، پشت سرش

دل به دریا زد و دریای دعا، پشت سرش

[ حاج محمود کریمی ]
دل به دریا زد و دریای دعا، پشت سرش
یاربّ! او را به سلامت برسان از سفرش
 
ماه اگر رفت؛ کواکب همه سرگردان‌اند
ماه رفت از حرم و اهل‌حرم منتظرش
 
عهد کرده‌ست و مهم نیست اگر در میدان
لشگری عهدشکن، صف بکشد دور و برش

چه ترک‌ها که عیان بود به‌روی لب او
چه شررها که نهان، شعله کشید از جگرش

آسمان تیره شد از تیر به آنی امّا
این علمدار حسین است؛ چه باک از خطرش؟

دست عبّاس در آخر، گره از کار گشود
که یدالله علی بوده و این هم پسرش

دست در آب فرو برد و خنک‌بودن آن
آتش بیشتری زد به دل شعله‌ورش

خاک هم، خاک به‌سر ریخت از آهی که کشید
آب هم، آب شد از دیدن چشمان ترش

(دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد)2
(چشم من داد از آن آب روان تصویرم)2

نظرات