از خیمه ها جان می رود

از خیمه ها جان می رود

[ مهدی اکبری ]
از خیمه‌ها جان می‌رود، یوسف به کنعان می‌رود
آئینه‌ی ختم رُسُل، اکبر به میدان می‌رود 
واویلتا، واویلتا، واویلتا، واویلتا
*****
خواند حسینش اصطفی، باشد علی‌اش مصطفی 
دنبال او با چشم تر با ذکر قرآن می‌رود 
زینبم خوب ببین که پسرم افتاده
یا که در گوشه‌ی میدان جگرم افتاده
بعد از این کار دلم گوشه‌ی گودال بلاست
کن دعایی که ز دستم سپرم افتاده
از خیمه‌ها جان می‌رود، یوسف به کنعان می‌رود
آئینه‌ی ختم رُسُل، اکبر به میدان می‌رود 
واویلتا، واویلتا، واویلتا، واویلتا
*****
به خدا پیر شدم تا که بزرگش کردم 
چشم وا کردم و دیدم ثمرم افتاده 
کو عبایی که شود پیکر او جمع کنیم 
هر کجا می‌نگرم تاج سرم افتاده 
از خیمه‌ها جان می‌رود، یوسف به کنعان می‌رود
آئینه‌ی ختم رُسُل، اکبر به میدان می‌رود 
واویلتا، واویلتا، واویلتا، واویلتا
*****
ابن ملجم صفتان فرق علی بشکستند
چشم من باز به زخم پدرم افتاده 
من بعید است که تا خیمه بیایم زینب 
گو به عباس بیاید کمرم افتاده 
از خیمه‌ها جان می‌رود، یوسف به کنعان می‌رود
آئینه‌ی ختم رُسُل، اکبر به میدان می‌رود 
واویلتا، واویلتا، واویلتا، واویلتا

نظرات